بَشیراً و نَذیراً

وَ هو الفَتّاحُ العَلیمُ

بَشیراً و نَذیراً

وَ هو الفَتّاحُ العَلیمُ

بَشیراً و نَذیراً

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته، خوش آمدید
بنده از سال 1386 با پارسی بلاگ وارد دنیای
مجازی شدم و اکنون هم با بلاگ مشغول تاثیر
گذاری بر دنیای حقیقی هستم!

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
آخرین نظرات

شب شام غریبان در حسینیه امام خمینی / فاطمیه ۱۴۳۳

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۱:۵۳ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
امشب یکی از شب های به یاد ماندنی برای بنده خواهد ماند، با همه سختی های لذت بخشی که داشت.
بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء، دریای خروشانی مرا در امواج خودش غرق کرد، قطره ای شدم و در دل دریا گم شدم. به عشق حضرت ماه، چنان مدّی در این دریا به وجود می آمد که کویر دل ها را سیراب می کرد.
قرار بود ساعت نه صبح از جلوی حوزه علمیه شیخ الاسلام قزوین حرکت کنیم برای دیدار حضرت ماه، که ساعت یازده از جلوی شهربانی حرکت کردیم و در مقابل بیمارستان پاستور به بقیه ی اتوبوس های کاروان دیدار قزوین ملحق و عازم تهران و بیت امام خامنه ای شدیم.
نماز ظهر و عصر را در مسجد جامع جمهوری تهران اقامه کردیم. تا ساعت چهار و نیم منتظر باز شدن در حسینیه امام ره ماندیم و تقریباً ساعت پنج و نیم وارد حسینیه شدیم و حدوداً یک ساعت به اذان مغرب حجة الاسلام آقای فلاح زاده چند مسئله از احکام را در منبر برای حضار بیان کردند. و بعد نوبت به اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء رسید. بعد از نماز جماعت و ورود حضرت ماه به حسینیّه امام، حاج آقا عالی با بیانات بسیار شیوا و عالی خود همه را به فیض اکمل رساندند.
و بعد از سخنرانی آقای سیّد مجید بنی فاطمه مداح اهل بیت عصمت و طهارت ع به روضه و مرثیه در سوگ شب شام قریبان شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها پرداختند.

سخنرانی حجت الاسلام عالی در حسینیه امام خمینی / فاطمیه ۱۴۳۳


مداحی سیدمجید بنی‌فاطمه در حسینیه امام خمینی / فاطمیه ۱۴۳۳



متن اشعار خوانده شده توسط سید مجید بنی فاطمه را در ادامه مطلب مشاهده بفرمایید

یک
شعر از حجت‌الاسلام محمدجواد زمانی

پُر می‌کند خاک از حضورش ساغرش را
سرشار از گُل می‌کند پا تا سرش را

آن روز حتی آفتاب روشنی‌بخش
حس می‌کند دستان سایه‌گسترش را

دیگر نیازی نیست جبریل غزل‌ها
پنهان کند در بال، پرواز پرش را

حظ می‌برد جان لحظه‌لحظه از حضورش
حس می‌کند دل لحظه‌لحظه محضرش را

می‌آید و می‌آورد از سمت یثرب
همراه خود عطر دعای مادرش را

آن مادری که مثل چشمه مثل رود است
از دامن خورشید ما تُهمت زدوده‌ست

یعنی که گفتند ابتر است اما چنین نیست
انگشتر پیغمبر ما بی‌نگین نیست!

اکنون خدا را شکر بی کوثر نماندیم
این انقلاب ماست ما ابتر نماندیم

امروز در بیروت نسل تازه داریم
در غزه از روح حماس آوازه داریم

بانو! جوانانت خط شب را شکستند
با راه فرزندت خمینی عهد بستند

لب تر کنی در معرکه جان می‌سپارند
ای هاجر! اسماعیل‌هایت بی‌قرارند

ای نور تو شمع دل‌افروز پیمبر
مزد عبادات چهل روز پیمبر

با آن جلالت پای پر آماس؟ آری
دستان پینه‌بسته و دستاس؟ آری

بانو چقدر این سادگی را دوست داری
پیش از سفر آمادگی را دوست داری

بس کن! چقدر از حسرت دیدار گفتن؟!
وقت دعا «الجّار ثم الدّار» گفتن؟!

رفتی و عمر عشق را کوتاه کردی
رفتی علی را همنشین چاه کردی

امشب بیا و مرتضی را یاوری کن
زینب پریشان است زهرا مادری کن

آخر جگر از ماتم تو لخت‌لخت است
آه ای شهیده غسل بازوی تو سخت است

صبرم ز کف رفت از غم بازو! بمیرم
من ماندم و خونابه‌ی پهلو! بمیرم

امشب علی اندوه و رنجش قدر کوه است
از بس که تشییع جنازه باشکوه است!

جسم تو را شب می‌برم بیرون ز خانه
یعنی به دور از چشم مردم، مخفیانه

سلمان! اباذر! آتش از دل‌ها بگیرید
امشب سرِ تابوتِ زهرا را بگیرید

سخت است صحبت از قضایا با محمد
این مرتضی و این امانت یا محمد

امشب علی دُختِ شما را بازگرداند
آری امانت بود زهرا، بازگرداند


http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_fatemiyeh/images/ver2/li_star_1.gif دو
شعر از مهدی زنگنه

یک چشم بابا غرق اشک و
چشم دگر دریای خون است
با این همه ذکر لب او
إنّا إلیه راجعون است

الهی! الهی! به غربت علی گواهی
الهی! الهی! حیدر ندارد تکیه‌گاهی

شام غریبان، سحر ندارد
زینب از امشب، مادر ندارد

***
اول‌فدایی ولایت
تا روز آخر با علی بود
از خانه تا کوچه به مسجد
سنگر به سنگر با علی بود

واویلا! واویلا! دست پدر را چون که بستند
واویلا! واویلا! پهلوی مادر را شکستند

در آسمانش، قمر ندارد
زینب از امشب، مادر ندارد
شام غریبان، سحر ندارد
زینب از امشب، مادر ندارد

***
بابا گرفته بین تابوت
بانوی خود را روی شانه
گویا رسیده بر لبش جان
از غسل و تشییع شبانه

خدایا! خدایا! خیبرگشا از پا نشسته
خدایا! خدایا! بر تربت زهرا نشسته

داغ جوان را، باور ندارد
زینب از امشب، مادر ندارد
شام غریبان، سحر ندارد
زینب از امشب، مادر ندارد
  

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_fatemiyeh/images/ver2/li_star_1.gif سه
شعر از محمد رسولی

اونی که خاک گلمُ
تو کربلا سرشته بود  
رو پیرهنای شهدا
این جمله رُ نوشته بود:

می‌روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
می‌روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم

***
فاطمه مادر شماست
قسم به خون پاکتون
پلاک خونه‌ی خدا
شکسته‌ی پلاکتون

با ذکر یا زهرا مدد
رو خاک جبهه افتادین
با قطره‌قطره خون‌هاتون
این جمله رُ یادم دادین:

می‌روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
می‌روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم

***
بعضیاتون که رفتید و
نیومده پیکرتون
می‌خواستین این‌جوری بشه
شاید مث مادرتون

سفارش شما به ماست
جون شما جون امام
تو وصیتنامه‌هاتون
همیشه بوده این کلام:

می‌روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
می‌روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم

***
محاله که بعد شما
رو خونتون پا بذاریم
به فاطمه محاله که
علی رُ تنها بذاریم

چی می‌شه که همین شبا
با همه‌ی سینه‌زنا
یه شب جمعه بخونیم
با رهبرم تو کربلا:

می‌روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
می‌روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
  

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_fatemiyeh/images/ver2/li_star_1.gif چهار
شعر از محسن عرب‌خالقی

جانی به من دهید که جانان هنوز هست
جانم به لب رسیده و هجران هنوز هست

ما تشنگان چشمه‌ی نور ولایتیم
ساقی! نگاه کن لب عطشان هنوز هست

«مِنّا» نمی‌شویم ولی عاشق توایم
سلمان اگر نمانده مسلمان هنوز هست

با رهبرم برای فرج ندبه می‌کنم
این عهد بین مردم ایران هنوز هست

روشن نوشته خون شهید احمدی به خاک:
راه امام و راه شهیدان هنوز هست

بیداری جهان عرب داد می‌زند:
اندیشه‌های پیر جماران هنوز هست

سیلی مردمان ولایتمدار ما
جایش به روی صورت شیطان هنوز هست

در انتظار مقدمت ای یوسف بهشت
یعقوب چشم یوسف کنعان هنوز هست
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۲/۰۷
داود نوروزی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی