بَشیراً و نَذیراً

وَ هو الفَتّاحُ العَلیمُ

بَشیراً و نَذیراً

وَ هو الفَتّاحُ العَلیمُ

بَشیراً و نَذیراً

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته، خوش آمدید
بنده از سال 1386 با پارسی بلاگ وارد دنیای
مجازی شدم و اکنون هم با بلاگ مشغول تاثیر
گذاری بر دنیای حقیقی هستم!

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
آخرین نظرات

دهه محرم امسال معلم کلایه

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۱۶ ق.ظ

به نام خدا

خداوند منّان توفیق داد تا امسال هم به نوکری امام حسین سید الشهداء علیه السلام مفتخر گردم و به شهر معلم کلایه و مسجد محله اناده مرکز بخش الموت شرقی اعزام بشوم و در خدمت مردم خوب و با فرهنگ این خطّه باشم.

مردم این محل با گویش زیبا و شیرین تاتی و بسیار مهربان و با فرهنگ بالا هستند و بیشتر اهالی را فرهنگیان مشغول و بازنشته تشکیل می دهند. و پیرمردهایی که کشاورز هستند. و در بین اهالی سه سرهنگ بازنشسته بودند که برادران رجبی در نیروی انتظامی و ارتش بودند و آقای اسد بابایی هم بازنشسته سپاه پاسداران بود. میزبان بنده هم جناب آقای حسن رجبی بود که معلم بازنشسته بود و برادر اخوان رجبی مذکور بود و یک برادر دیگرش هم معلم بازنشسته هستند و یک برادر دیگرش هم شهید شده است. یعنی از پنچ برادر، دو برادر در نظام و دو برادر هم در آموزش و پرورش که سابقه جبهه هم دارند و جانبازی؛ یک برادر هم شهید شده است. ضمن اینکه فرزند برادری که بازنشسته نیروی انتظامی هست هم شهید شده است. برادر بزرگتر حسن آقا که بازنشسته نیروی انتظامی است، بنیانگذار عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی در قزوین است و برادر دو قولوی حسن آقا که بازنشسته ارتش است، بنیانگذار ضد هواپیما ربایی در کشور است. 

در این پست با بسیجی شهید رضا رجبی آشنا می شویم و صفحه ی اینترنتی خودم را با رنگ و بوی شهادت مزیین و معطر می کنم و در پست بعدی هم تصاویری از عزاداری و دیگر برنامه های دهه محرم در محله اناده شهر معلم کلایه قرار می دهم. در ضمن بنده با فرزند ارشد این شهید آشنایی قبلی داشتم در قزوین، ولی نمی دانستم ایشان فرزند شهید و اهل اناده هستند. و در مسجد محل شناختم کامل شد.

بیوگرافی
رجبی، رضا: نهم خرداد ۱۳۳۱، در روستای اناده از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش صادق، کشاورز بود و مادرش گل‌صفاخانم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و ششم خرداد ۱۳۶۷، در شیخ‌محمد عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۴ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. 

نام رضا رجبی
نام پدر صادق
نام مادر گل صفاخانم
محل شهادت شیخ محمد

محل تولد قزوین - اناده -بخش رودبار الموت تاریخ تولد ۱۳۳۱/۰۳/۰۹
محل شهادت شیخ محمد تاریخ شهادت ۱۳۶۷/۰۳/۲۶
استان محل شهادت - شهر محل شهادت -
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۳ تعداد دختر ۱
تحصیلات دیپلم رشته تجربی
عملیات سال تفحص 1374
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین - اناده-بخش رودبار الموت

خاطراتی از شهید

زینب رجبی: «عروسک چوبی»، یکی از کتاب‌هایی بود که پدرم برای من خریده بود و خیلی از شب‌ها خودش داستانش را به هنگام خواب، برایم می‌خواند. داستانی که شخصیت اصلی آن، دختری هم نام خودم، «زینب» بود.پدر، هر وقت این داستان را برایم می‌خواند، می‌دیدم اسامی شخصیت‌های داستان، دقیقاً اسامی اهل خانواده‌ی خودمان است؛ یعنی پدر «زینب»، «رضا» بود و مادرش «زهرا» و...پدرم به هیچ کس اجازه نمی‌داد به این کتاب دست بزند و همیشه خودش برایم کتاب را می‌خواند، تا این که در جنگ با دشمنان اسلام به شهادت رسید و من هم بعدها با سواد شدم و توانستم بخوانم.یک روز کتاب را پیدا کردم و به یاد پدرم، قصد کردم که یک بار خودم داستانش را بخوانم؛ اما در کمال ناباوری دیدم که اسامی شخصیت‌های داستان با آن چه پدرم می‌خواند، متفاوت است. حتی پدرم یک بخش از داستان را، که پدر «زینب» «سیگار» می‌کشد، هیچ‌وقت برایم نخوانده بود.

شهید رضا رجبی شهید رضا رجبی

شهید رضا رجبی شهید رضا رجبی

شهید رضا رجبی شهید رضا رجبی

شهید رضا رجبی شهید رضا رجبی

شهید رضا رجبی

 

به ادامه مطلب بروید 

نویسنده: خانواده شهید رجبی - ۱۳٩۱/٥/۱٩

بسم رب الشهداوالصدیقین

پدرم می دانی سال و ماهی است که دلتنگ توام آرزو دارم باز با تو باشم «بابا» مادرم می گوید: «پدرت در همه جا همره ماست» و خودت می دانی خواب هایم همگی وقف تواندپس«تا ابد منتظرم» به من یاد دادی که همیشه با یاد خدا کارهایم را آذین دهم و جز نامش افتتاحی نجویم و نگویم پس به نامت ای مهربانترین مهربانان


پدر واژه آسمان است، همانند آسمان، صاف، زیبا، پرستاره و هستی بخش است. چونان که از آسمان بلند ، زیبا و استوار، آب صاف و شیرین زندگی می بارد. پدر نیز ،‌ آسمان استوار و صاف و زیبای هستی بخش است که در میان خاکیان هستی می آفریند.

بابای خوبم
نوشتن برای تو که در بلندای آسمانی چقدر سخت است . چند سالی است که برایت ننوشته ام .اما این بدان معنا نیست که یادت نبودم ،نه ، خوب می دانی که لحظه لحظه زندگیم را به یاد دت بودم و با تو سخن گفتم آن وقت ها که برایت نامه می نوشتم ، هر هفته حرفهایم را جمع می کردم تا برایت بگویم، اما حالا که مشغله هایم زیا د شده و هر چه بیشتر با اجتماع ارتباط دارم باید هر روز برایت صحبت کنم . یادت هست که چه شبها و روزهای را سر بر زنوانت در عالم خیالم گذاشتم و گریه کردم ،و با تو پدر همیشه جاویدم سخن گفتم .که اگر آغوش پر از مهر تو نبود پیش از اینها مرده بودم ،در روزمرگی هایم ، در درد نان و پست و مقام ، در تساهل و تسامح کردن ها.

امروز به بهانه روز پدر برایت می نویسم . می نویسم تا بدانی همیشه در خاطرم زنده ای و آنقدربا تو بودن برایم ملومس است که سید علیرضا روزهاست که منتظر تواست تا تو را از نزدک ببیند. و آنقدر تمنای دیدار تو را دارد که حاضر است هر چه دارد برایت بیاورد تا تو به خانه ی ما بیایی .و من نمی دادنم که چگونه پاسخ این همه انتظار را بدهم . پسرم تصمیم گرفته تا شهید بشود که بیاید پیش تو . من نمی دانم که چگونه می توانم پیش تو بیایم .

این را گفتم که بدانی چقدر در خانه ما یادت زنده است. و بهترین لحظه های روزم هنگامی است که با سید علیرضا راجع به تو سخن می گوییم .

از دلاوریهایت، از اینکه چقدر به فکر مردم بودید، از اینکه حفظ بیت المال چقدر برایتان مهم بود.از معلم بودنتان برای فرزندم می گویم .معلمی که دوست داشت حتی بعد از شهادتش نیز در کنار شاگردانش باشد که تا ابد به آنها بیاموزد، درس ایثارو شهادت را، و یادآوری کند که برای حفظ استقلال و پیروزی اسلام عزیز جانها داده ایم و بایدبدهیم.

من با پسرم از ولایت مداریت سخن می گویم. از اینکه رفتید تا ولایت بماند، چرا که خوب می دانستید ستون این انقلاب ولایت فقیه است و هم او است که در فتنه ها چراغ راه و نجات دهندهاست.

پدر عاشوراییم، من از هدف والایت که حاکمیت الله در روی زمین و نفی تمام قدرت های پوشالی و خود سازی انسان برای رسیدن به لقاءالله بود. برای پسرم می­گوییم.

پدر حماسه سازم : بر تو مژده باد که امروز به مددخون شما و همرزمانت و تمام خونهای که از صدر اسلام تا کنون برا ی تحقق حاکمیت الله بر زمین ریخته شده، حماسه ای دیگر در راه است، مسلمانان در همه جای دنیا ، دربحرین ، یمن ، مصر،تونس، و حتی جزیره ثبات عربستان به پا خواسته اند. و پایه هایحکومتهای طاغوت متزلزل گشته است. و تا تحقق هدف شما ان شاء الله چند گامی بیشترنمانده است. اگر چه در این سالها همواره بودند و هستند کسانی که در راه تحقق اهداف بلندتان سنگ اندازی می کنند و در لباس دوست آب به آسیاب دشمن می ریزند و هر ازگاهی به بهانه­های مختلف خون به دل امام خامنه ای و مردم می کنند.

پدر غیورم: یادت هست وقتی دختری 4یا 5 ساله بودم و درکوچه مشغول بازی کردن ، که ناگهان تو را درکوچه دیدم که از جبهه آمدی ،بی خبر، چقدر خوشحال شدم ولی چون روسری بر سر نداشتم چقدرخجالت کشیدم از شما ، آنقدر که هنوز هم با یاد آوری آن خاطره خجالت می کشم و آرزودارم که باز زمان به عقب برگردد و من با حجاب کامل آن طور که شما دوست داشتی شما را ملاقات می کردم .اما امروز نمی دانم که چه شده است که زنان و دختران ما بدون اینکه ذره ای از خون سرخ شما و همرزمانتان خجالت بکشند بی حجاب و و بد حجاب در خیابانها رفت و آمد می کنند .حتی در مسجد هم بی حجاب میآیند بدون ذره ای احساس شرم از خدا و خون پاک شما نمی دانم اگر ناگهان خود را در مقابل شهدا ببینند چه خواهند گفت وچه می­کنند از این بی حرمتی؟ شاید نمی دانند که که برای ادامه راه شما باید خود را به سلاح حجاب و عفاف مجهز کنند . شاید داستان غم انگیز اندلس را نخوانده اند. شایدهم کوتاهی از ما بوده که نگفته ایم گفتنی ها را.

پدر آزاده­ام: یادم است که امام خمینی (ره) گفته اند که مزار شهیدان تا ابد زیارتگاه عاشقان و عارفان است . اما نمی دانم که چه می شود در روز طبیعت در کنار مزارتان مجلس بزم به راه می اندازندو حتی حرمت مزارت را نیز نگه نمی دارند. نمی دانید با شنیدن این ماجرا چقدر دلمان خون شد. شاید مشکل از کسانی نباشد که آن مجلس را بر پا کردند. شاید مشکل از کسانی است که دیروز هم رزم تو بودند و امروز با سکوت خود بر چنین مجالسی مهر تایید می زنند و حتی خود میزبان می شوند . به بهانه اینکه یک روز است دیگر همه اش که عزا نمی شود . من نمی دانم آیا ائمه فقط برای این هستند که ما در مجالس عزایمان یاد آن ها کنیم در شادی ها باید یاد شیطان کنیم

پدر عزیزم در دل بسیار است و وقت تنگ

پدر آسمانیم: هر گاه به واژه پدر می اندیشم معنای حیات و زندگی و زندگانی را درک می کنم؛ زیرا بی واژه هستی بخش پدر، زندگی و زندگانی در دنیا معنایی نداشت. پس با تو ای معنای زندگی ام و همه بودو نبودم در این روز پیمان می بندم که تا ابد راهت را ادامه دهم و برای تحقق اهداف بلندت از هیچ چیز دریغ نکنم حتی این جان بی مقدارم ، دستانم را در دستان آسمانیت بگیر و شفیع ام باش در روز حساب .
یادت گرامی و راهت پر رهرو باد.

نویسنده : زینب رجبی به مناسبت 24 سالگرد شهادت در تاریخ 15 خرداد 1391

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نویسنده: خانواده شهید رجبی - ۱۳٩۱/٥/۱٥

زینب از طرف مدرسه به مشهد رفته بود. بعد از چند روز از مشهد برگشت همان شب من خواب شهید را دیدم . شهید در خواب به من گفت: زهرا ، زینب دوباره به مشهد می رود اما تو صدقه را فراموش نکن!


از خواب بیدار شدم . حیران و متعجب بودم. این خواب چه مفهومی داشت. زینب که تازه امشب از مشهد برگشته. منظور شهید چه بود؟! با همان حالت تعجب خوابیدم.

صبح شخصی از طرف بنیاد شهید به خانه ما آمد و گفت: قرار است فرزندان ممتاز شهدا را به مشهد ببرند، آیا دختر شما زینب هم می آید؟ وقتی قضیه را با زینب در میان گذاشتم او ابراز تمایل کرد و قبول کرد. خلاصه زینب دوباره به مشهد رفت.

در تمام مدتی که زینب مشهد بود برایش صدقه می دادم. حتی آش هم خیرات دادم. تا وقتی زینب از مشهد برگشت. آن زمان من جواب تمام سوالات خود را یافتم.
قضیه از این قرار بود که اتوبوسی که زینب و بقیه دختران شهدا در آن بودند به طرز وحشتناکی دچار حادثه می شود به گونه ا ی که کاملا بر می گردد. اما هیچ یک از مسافران آسیب نمی بیند. فقط تا یه مدتی از شدت ترس زبانشان بند آمده بود. راننده اتوبوس که خود هم به شدت وحشت زده بود به آن ها گفته بود: "فقط خداوند به خاطر پدران شما به ما رحم کرد".

آنچه خواندید خاطره ای از همسر شهید رضا رجبی بود . کمی تامل کنیم.
آیا شهدا در بین ما نیستند ؟. به نظر شما آن ها از احوال ما غافلند؟ من که اینگونه فکر نمی کنم . به نظر من غافل حقیقی من و امثال من هستیم. گویی شهدا به احوال زمانه و اتفاقات جامعه هم از ما آگاه ترند . آری شهیدان زنده اند الله اکبر...
نویسنده : مریم رضائی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نویسنده: خانواده شهید رجبی - ۱۳٩۱/٥/۱٠

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت همسر مهربانم

سلام علیکم پس از سلام امیدوارم حالتان خوب باشد. اگر حال همسرت این بنده ضعیف و گناهکار خدا بخواهید بد نیستم و دعاگو می باشم به نور چشمان عزیزم.


احمدآقا و زینب خانم و محمود آقا را عوض بنده روبوسی نمایید. به پدر و مادرم و پدر و مادرت سلام می رسانم. به اخوانم با خانواده سلام میرسانم. به آقای انصاری و درگاهی و عمویت با خانواده سلام میرسانم.

به همه دوستان و آشنایان با خانواده سلام می رسانم.در ضمن ماه مبارک رمضان ماه خدا و ماه عبادت و ماه تقوا و ماه دعا و ماه نزول فرشتگان آسمانی و ماه قرآن و ماه دعا و ماهی که شب قدرش از هزار شب بالاتر است.به شما همسر مهربان کلیه فامیل ها و آشنایان تبریک عرض میکنم.به معصومه خانم که لطف کردند برای بنده نامه نوشتن سلام برسان. بگو از شما تشکر می کنم که یاد از ما کردید. بنده برای خواهرم معصومه که مشغول کسب تحصیل هستند آرزوی موفقیت می کنم.امیدوارم همیشه معلم مهربانی برای احمد آقا و زینب خانم و محمود آقا باشید و به شما بیشتر سرکشی کند چون می گویند خاله از همه کس مهربانتر است. به دایی محمد سلام می رسانم.اما بنده تلاش و کوشش کردم که پایانی بیایم ولی به علت ماموریت فوق العاده نه من کسی پایانی نمی اید.شما هیچ گونه نگران نباشید. جای ما امن و راحت است. و مشکلات شما را درک می کنم. می دانم برای شما خیلی سخت است و لی مثل همیشه شما بر خدا تحمل کن و قرآن زیاد بخوان آرام بخش دل ها قرآن است. خدای نکرده توجه به هیچ شایعه ای از هر نوع می خواهد باشد نکن. این روز کار دشمنان خدا پخش شایعه است تا خانواده های رزمندگان را دلسرد کنند.بنده که هر موقع نگران می شوم خصوصا اطلاع رسانی درستی از آنجا ندارم مشغول قرآن و دعا می شوم. غیر از این راهی وجود ندارد. انشاالله بزودی دیدارها تازه می گردد و بعد از مدتی با حل مشکلاتی که هست پایانی می دهند. این نامه به جهت اینکه نگران نباشید فرستادم. امیدوارم زود برسد. نگران مادر که مریض بود هستم و محمد آقا و وضعیت خودتان اگر دیر کردم حسن نبود اشکال ندارد چند روز همان بالا خانه پدرتان باشید برای آنها مشکل می شود ولی در راه خدا تحمل باید کرد دیگر عرضی نیست التماس دعا.

دوستان عزیز آنچه در بالا آمده یکی از نامه های شهید رضا رجبی به همسرش از جبهه می باشد. دوست دارم با دقت بیشتری به جملات این نامه توجه کنیم .در تمام یادداشت های این شهید بزرگوار نکات تربیتی فراوانی وجود دارد که امثال من بسیار خود را محتاج به آنها می بینیم.

همانطور که خواندید شهید خود را بنده ضعیف و گنه کار خدا می داند. این را بدون ذره ای تکبر به همسر خود اقرار می کند .این جا کمی تامل کنیم. به گواه کسانیکه با شهید ارتباط نزدیکی داشتند او مردی بود بی ریا ، بدون سستی و کرختی در انجام فرایض الهی. در ایام پیش از انقلاب این شهید بزرگوار از فعالان سیاسی علیه رژیم حاکم بود. به گونه ای که همسر ایشان می گوید او زمان زیادی بیرون از خانه مشغول پخش اعلامیه و کار فرهنگی برای آگاهی مردم نسبت به وضع موجود بودند.

بعد از انقلاب با شروع جنگ ایشان فعالیت خود را افزایش دادند و به عنوان مسئول ستاد پشتیبانی جنگ در منطقه الموت شبانه روز به فعالیت خود ادامه دادند. اما ایشان با تمام مشغله ای که داشتند همسری نمونه بودند. وهیچ گاه از تربیت فرزندان خود غافل نشدند. این مرد بزرگ با همه ی عظمت روحی خود که به گواه دوست وآشنا نمونه بودند خود را کوچک و حقیر و گناه کار می داند. کاش ما هم به کارهای خوب مغرور نشویم ، به خصوص مسئولان نظام.

احترامی که ایشان حتی برای فرزندان کوچک خود قائلند ستودنی است به گونه ای آنها را با عنوان آقا و خانم یاد می کنند در حالیکه فرزند بزرگ ایشان در آن موقع حدود هفت سال بیشتر نداشت.

در تمام نامه ها به والدین خود و تمام اقوام سلام می رساندند.

نکته ی جالب برای من اهمیتی بود که ایشان برای کوچکترها قائل بودند. معصومه خاله ی کوچک بچه هاست که در آن موقع شاید یک دختر نوجوان بود. شهید او را برادرانه خطاب قرار داده و از او به طور ویژه تشکر می کند . به نظر من همینکه یک رزمنده در جبهه ی نبرد به این مسائل این قدر اهمیت می دهد قابل تقدیر است.

برای شرایط سخت قرآن بهترین گزینه است . کاش ما هم یاد بگیریم.

نویسنده : مریم رضایی 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نویسنده: خانواده شهید رجبی - ۱۳٩۱/٥/۱٤

خدمت همسر مهربانم

با درود و سلام بر آقا امام زمان (ع) و نائب بر حقش خمینی بت شکن و درود و سلام بر خانواده های شهدا و معلولین و مجروحین و مفقودان و اسرا . و با درود و سلام بر خانواده های رزمندگان اسلام بویژه شما همسر عزیز .


ضمن سلام امیدوارم حالتان خوب باشد . اگر حال حقیر بنده عاصی خدا بخواهید بد نیستم و دعاگو می باشم. احمد آقا و زینب خانم و محمود آقا و ابوالقاسم را دعاگو می باشم . عوض بنده روبوسی نمائید . به پدر و مادرم سلام برسانید . به پدر و مادرت سلام برسانید.
به آقا حسن وبا خانواده ، آقا ولی با خانواده ولی آقا و علی محمد با خانواده و عمویت با خانواده و انصاری با خانواده سید محمد با خانواده ، سید عبداوهاب با خانواده خلاصه هر که جویای حالم باشد همگی را سلام می رسانم و دعاگوی همه می باشم . اما مدتی است که از شما خداحافظی کردم همراه رزمندگان اسلام به وظیفه اسلامی خود مشغولم و نامه ای برای شما و نامه ای برای علی محمد فرستادم. نمی دانم رسیده یا خیر. امکان دارد نامه ما دیر بیاید . شما نگران نباشید، اگر بشود تلفن کرد حتما این کار را خواهم کرد . یک شب تا 5/10 شب منتظر ماندم آخر گفتند خط تلفن الموت خراب است. در هر حال دوری مشکلات دارد و سختی ها . ولی درمان مشکلات صبر است و پایداری است و یاد خدا بودن می باشد. راستی اگر انسان اندکی فکر کند .
اگر بخواهند همه رزمندگان مانند تعدادی افراد بی تقاوت بودنند و بی وجدان بودند و صدای هل من ناصرا ینصرنی امام را نمی شنیدند بنظر شما دشمن صدای الله اکبر را از
بین نبرده بود. و آیا غیرت و شهامت و ناموس باقی می ماند . جواب مشخص است . بنده می دانم برای چه می جنگم و شما می دانید برای چه صبر می کنید . اگر عمل خود را برای خدا خالص کنیم مشکلات حل می شود . و خدا اجر جزیل وعده فرموده عنایت می نماید . اما به احمد آقا می گویم درس بخواند ، زینب خانم حرف شما را گوش کند .بنده به علت دور بودن به شهر شاید نتوانم آن طور که نامه می نوشتم برسد. از این بابت عذر می خواهم . از حال پدر و مادرم بنویسید که و در مورد انتقالی به تهران فراموش نکند.

در ضمن بنویسید در مورخه ی 12/2/67 بچه های مرکز بخش کدام ها به جبهه ها آمدند. دیگر عرضی نیست قربان شما رضا رجبی

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما

همراهان گرامی سلام

شهید رضا رجبی در سن 25 سالگی ازدواج کردند و تا سن 35 سالگی که تاریخ مفقود شدنشان (شهادتشان) است صاحب چهار فرزند شدند. در این نامه ایشان هر چهار فرزند خود را یاد می کند لازم به ذکر است که فرزند کوچک ایشان در زمان نگارش این نامه حدود ده ماه دارد. اما در خرداد 67 یعنی تقریبا یک ماه بعد از این نامه این شهید بزرگوار به شهادت می رسد. در این نامه ایشان از سختی ها و مشکلات سخن می گوید. از دوری و از تلاش خود برای برقراری ارتباط با خانواده. اما خود و خانواده را بسیار زیبا دلداری می دهد.

یادم هست در یکی از کتاب های شهید مطهری خوانده بودم ما نباید اینگونه تصور کنیم که امام حسین (ع) وقتی شهادت فرزند خود علی اکبر را می بیند چون احساسات پدرانه اش کم است تاب آورده و شجاعانه به ادادمه پیکار با دشمن می پردازد.بلکه از آنجا که ایشان یک انسان کامل هستند احساسات مثبتشان هم به کمال رسیده است. به این معنی که علاقه و محبت ایشان به فرزندش نه تنها کم نیست بلکه بسیار بیشتر از سطح انسان های عادی است. اما آنچه باعث صبر و تحمل آن بزرگوار می شود ایمان به خداست.

آری ، براستی که شهدا شاگردان مکتب حسینی هستند . در این نامه شهید بعد از ابراز ناراحتی نسبت به دوری از عزیزان و بیان تلاش های خود در برقراری ارتباط با آنها ، کلید آسان شدن مشکلات را صبر و پایداری و یاد خدا می داند. که این عقیده حقیقتا برگرفته از مکتب حسینی است.

در جایی از نامه دو فرزند بزرگتر خود را مخاطب قرار می دهد. درس خواندن را وظیفه پسر نه ساله خود می داند و دختر شش ساله خود را به گوش کردن حرف مادر توصیه می کند. امادر پس این توصیه ها یک پیام است: عزیزانم حتی زیر باران گلوله به یادتان هستم و دغدغه تربیتتان را دارم.

نویسنده : مریم رضائی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نویسنده: خانواده شهید رجبی - ۱۳٩۱/٦/٢۱

"والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا" کسانیکه در راه ما جهاد می کنند از راه هایی آن ها را هدایت می کنیم.

این جانب رضا رجبی فرزند صادق شماره شناسنامه دو موالید ساکن اناده شغل آموزگار.

1- گواهی می دهم جز خدای مهربان و یکتا خدایی نیست.همه ی ما به سوی او بر می گردیم " انا لله و انا الیه راجعون" باز گشت همه به سوی اوست.


2- گواهی می دهم یکصدو بیست و چهار هزار پیامبر از طرف خدا آمده اند اولین آن ها حضرت آدم و آخرین آن ها حضرت محمد (ص) و بعد از او پیامبری نخواهد آمد.

3- گواهی می دهم دوازده امام جانشین بر حق رسول خدا حضرت محمد (ص) می باشند که اولین آن ها حضرت امیرالمومنین حضرت علی (ع) و آخرین آن ها حضرت مهدی (عج) که امیدوارم با حضورش جهان را پر از عدل و داد بنماید و ظلم و ستم را نابود سازد.

حال که کلمه شهادتین را به زبان فارسی گفتم پس از درود و سلام بر همه پیامبران بزرگ و امامان معصوم و درود و سلام بر همه ی شهیدان تاریخ از هابیل تا شهدای جنگ تحمیلی و درود و سلام بر مهدی عزیز و نایب بر حقش خمینی بت شکن و درود و سلام بر مردم ایثارگر ایران که روی رسول خدا را سفید کرده اند. و درود و سلام بر پدر و
مادرم که برایم زحمت زیادی کشیده اند و درود و سلام بر همسرم که همسر مهربانی بوده اند و سلام و درود بر دوستانم که از دیدارشان مرا به یاد خدا و گفتارشان بر علم و
یا عملشان مرا به قیامت و روز معاد انداخته اند. سخنی با امت حزب الله و پدر و مادر و همسر و برادران و دوستانم دارم که امیدوارم خط بد بنده را با دقت مطالعه کنند و اگر به دردشان خورد آنرا عمل کنند. در مقدمه وصیتنامه یک آیه از قرآن را نوشته ام کسانیکه در راه ما جهاد کنند از راههایی آن ها را هدایت می کنیم .
برادران و خواهران حزب الله می دانید چرا گواهی دادم بر همه پیامبران و گواهی دادم
بر امامان معصوم و گواهی به روز معاد که بازگشت همه به سوی اوست؟ به این علت است همه ی پیامبران می خواستند مردم را بیدار سازند که تنها و تنها در مقابل خدا سجده کنند ، تنها خدا را پرستش کنند و امامان معصوم هم همین راه را طی کرده اند . شهدا هم همین راه را رفته اند و همه ی صالحین و صدیقان تاریخ و علمای بزرگ که جانشان را در همین راه فدا کرده اند یعنی کلمه توحید در جهان زنده شود. در جهان تنها حاکمیت الله باشد . غیر از حاکمیت الله هر حاکمیتی باطل است.

قدرتمندان و زورمداران تاریخ بیشتر از ناآگاهی مردم سوء استفاده می کردند و کاملا این مسئله روشن است . قدرتمندان از آگاهی مردم می ترسند به خاطر همین است قدرتمندان به هر شکلی در نظر بگیرید چه با مال و قدرت و زور و چه با تزویر و چه زر و پول در مقابل پیامبران خدا می ایستادند و مخالفت می کردند و سد راه می شدند .

پیامبران و یارن پیامبر که بیشتر پا برهنه ها و توسری خورها و مستضعفان واقعی که حقشان ضایع می شد با این زورمداران جنگ می کردند و تنها به درجه شهادت می رسیدند .

اگر هابیل شهید شد به خاطر اینکه می خواست تنها راه خدا را طی کند . تا حالا هر چه ما شهید داده ایم تنها برای برقراری حاکمیت الله بوده است.پس برادران و خواهران عزیز، جمهوری اسلامی مفت و مجانی به دست نیامده است . خونهایش خون پیامبران و امامان معصوم چه با شمشیر شهید شدند و چه با زهر مسموم گشتند و همه ی انسان هایی که راه پیامبران را طی کرده اند و در این راه شهید شده اند به دست آمده است. امام خمینی وارث همه ی پیامبران است و امت حزب الله وارث خون همه ی این شهیدان است . پس متوجه هستید که جمهوری اسلامی چه قدر مهم است . حالا ببینید و متوجه باشید و درک کنید ما چه قدر مسئول هستیم اگر این مسئولیت را به کوه بسپارند طاقت ندارد. این من و توهستیم که باید این مسئولیت بزرگ را بر دوش بکشیم . برادرم و خواهرم مبادا یک لحظه غفلت کنی . همیشه بیندیش آیا می شود که من راحت باشم و غافل باشم این همه خیانت ها و ظلم ها در تاریخ شده این همه خون ها نثار شده تا جمهوری اسلامی به دست آمده . در اثر سستی من و تو مجددا خدای نکرده دشمنان اسلام باز غالب شوند . برادر و خواهرم بیندیش در این راه انسان ها زنده به گور شده، در این راه پاها و دست ها را با اره بریده اند، در این راه چشم ها را زنده زنده از حدقه درآورده اند و گوش ها را بریده اند و انسان هایی را در میان آب جوشان و روغن مذاب سوزانده اند. دست آورد این انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است. پس برادرم و خواهرم خودت را خالص کن ، بیش تر به مساجد بشتاب و نمازت را به جماعت بخوان و دعا بسیار کن تا بتوانی پاسدار اسلام و خون شهدا و پیرو امام باشی و نماز جمعه را تنها نگذار ،امام جماعت را تنها نگذار. تنها گذاشتن امام جماعت و جمعه تنها گذاشتن خمینی است.تنها گذاشتن خمینی تنها گذاشتن امام زمان(عج) است. تنها گذاشتن مهدی تنها گذاشتن رسول خداست. کسی که رسول خدا را تنها بگذارد اگر اسمش مسلمان باشد ولی مخالف الله است. برادرم و خواهرم به جبهه ها کمک کنید تا لذت کمک کردن در راه خدا را درک کنید. اگر این ایثارگری نباشد ما در جبهه موفق نیستیم . برادر حزب الله جبهه ها را فراموش مکن یادت باشد که گفتم خون های جمهوری اسلامی چه قدر زیاد است. یعنی اگر فرصت داشتید حتما بشتاب بشتاب تا پیرو راه الله باشی . مبادا پدر و مادر و زن و فرزند و مال و زندگی سد راه تو شود . اگر همه ی آنها در راه خدا نباشد فتنه ای بیش نیستند. اما اگر همه ی آن ها در راه خدا باشند خوشا به حالت این ها محبوب ترین چیزها هستند. چون خدا دستور داده بعد از من به پدر و مادر احسان کنیم . چون خدا دستور داده به همسر و فرزندان خود محبت داشته باشیم . خدا دستور می دهد دنبال کسب حلال برویم. پیامبر خدا دست کارگر مسلمان را بوسه زده است . این مطالب را از قرآن و نهج البلاغه و کتاب های حقوق زن در اسلام و پیمان زناشویی و کتاب های استاد مطهری و دستغیب شرح مفصلش را مطالعه فرمایید. پس همه این ها وسیله هستند برای تقرب جستن به خدا و گرنه اگر بر عکس استفاده شوند مذموم می گردند. یک سفارش به امت حزب الله مبادا دولت را تضعیف کنید . آن مسئول آموزش و پرورش و آن بخشدار کارکنان و کارمند دولت و همه ی آن ها خدمتگزار هستند.

انتقاد کنید و انتقاد سازنده ،راست و درست . مبادا طبق شایعه و جوسازی مصنوعی دولت را تضعیف نمایید . به مسئولین مرکز بخش رودبار الموت سفارش می کنم نامه ی حضرت علی(ع) به مالک اشتر را به یاد بیاورید. مبادا مبادا غرور بی جا شما را بگیرد. مبادا به جای خدمت به این مردم ایثارگر و جمهوری اسلامی در کارها خیانت کنید و یا غفلت نمایید چون شما مسئولین با دولت های طاغوتی گذشته فرق دارید. چون همه ی شما نماینده امام خمینی یعنی نماینده ی امام زمان (عج) می باشید . مسئولین محترم بر شما واجب است که خودسازی نمایید تا الگو و نمونه ی دولت اسلامی باشید . نکند انسان بی گناهی از شما ستم ببیند و زبان هم نداشته باشد از حق خود دفاع نماید .مسئولین محترم مبادا آن هایی که در رژیم گذشته سفره انداز بودند و عاملین آن ها در منطقه بودند باز به شکل های دیگر در شما نفود پیدا کنند.بکوشید ان شاالله عدل علی (ع) را پیاده کنید به اندازه ی توانایی خود . البته می دانم شما برادران مسئول به این مسائل توجه کامل دارید ولی از باب تذکر می باشد. اما امام جمعه ی محترم رودبار الموت ، بنده شاگرد شما از اخلاص و فروتنی شما و ایمان شما سعی کردم درس بیاموزم اگرچه شاگرد خوبی نبوده ام ولی از باب تذکر یک سفارش هم به آن سرور گرامی دارم آن این است که اگر مردم به روحانیت احترام می گذازند به خاطر اسلام است چون شما خبرگان اسلام هستید از خدای بزرگ می خواهم مانند شماها را زیاد کند. ولی شیطان موجود موزی است حتی انسان را از عبادت فریب می دهد سعی کنید آن اخلاق فاضله را همیشه حفظ کنید . خدای نکرده شیطان های درونی و بیرونی مبادا حتی یک ذره شما را از آن رسالتی که دارید بازدارد.عجب و ریا خیلی خطرناک است. دیگر بزرگ و کوچک را نگاه نمی کند. شیطان بیشتر به سراغ علما می رود اما این علمای ربانی هستند که دماغ شیطان را به زمین می کوبند . مرا ببخشید نمی خواستم کوچکترین جسارتی کرده باشم. ولی آن اخلاص و فروتنی که در شما سراغ داشتم این تذکرات را به عنوان شاگرد کوچک اسلام برایتان نوشتم.

سخنی با برادران حزب جمهوری اسلامی خصوصا در رودبار الموت: برادران و خواهران عزیز سعی کنید سفارش شهید بهشتی را عمل نمایید که گفت حزب باید معبدگاه باشد ، محل عبادت باشد و محل شهادت بهشتی هم شد. شما برادران و خواهران خوب دقت کنید از شما کوچکترین عمل زشتی سر نزند چون با حزب الله منافات دارد و جواب دادن به خداست و مرا ببخشید به عنوان یک حزبی نتوانسته بودم این رسالت بزرگ را به خوبی ایفا نمایم. در همین جا از امت حزب الله می خواهم به طرف حزب جمهوری اسلامی بشتابید که همان حزب الله است. از آموزش و تبلیغات آن بهره ببرید و کمک نمایید و تنها نگذارید .

اما سخنی با پدر و مادرم: پدر و مادر عزیزم خودم می دانم فرزند خوبی برای شما نبوده ام ، امانت را خدا داده و از شما گرفته . اگر خواستید گریه کنید بر حسین و یارانش گریه کنید. مبادا سخنانی بگویید که خشم خدا در آن باشد. شهادت با نفله شدن فرق دارد. شهید زنده است . مبادا آبروی مرا پیش خدا و رسولش ببرید. مبادا در جلوی مردم ضجه و ناله کنید. فقط بگویید خدا این شهید بسیار بسیار کوچک را در درگاهش قبول بگرداند. دعا کنید شهید شما را مانند شهدای دیگر با شهدای کربلا محشور بگرداند. پس به جای ناله و گریه های زیاد دعا کنید و به صدام و صدامیان نفرین نمایید.

اما سخنی با برادران عزیزم : برادران از اینکه این برادر حقیر و کوچک شما این راه را انتخاب کرد سپاسگزار خدا باشید . همان سفارش هایی که به پدر و مادر نمودم به شما هم همین است. به برادر علی محمد رجبی و حسن سفارش می کنم به کلاس های اسلامی بیشتر بشتابید و در کلاس و مدرسه بیشتر کوشش نمایید تا بچه های خوب تربیت نمایید که هر کدام خار چشم دشمنان اسلام باشند. به داداش حیدر سفارش می کنم پدر و مادر را بیشتر دلجویی نماید اگر شده بیشتر از قزوین به اناده مسافرت نمایید .
مبادا پدر و مادر و همسرم احساس تنهایی کنند. به داداش حسن سلام برسانید و او هم سعی کند وظیفه خود را خوب ایفا کند و همه شما سعی نمایید با همدیگر اتحاد داشته باشید و مسجدها را پر کنید و مردم را سفارش کنید بیشتر به مسجد بروند.

اما سخنی با همسرم : همسر عزیزم ، از شما بنده خیلی خیلی انتظار دارم چون می خواهم شما مانند فاطمه زهرا (س) زحمت کش باشید و مانند زینب کبری دشمنان اسلام را رسوا سازید. منظورم یعنی پیرو آن بانوان نمونه جهان باشید. البته برایم پوشیده نیست که شما در زندگی خیلی رنج برده اید . فقط بنده این مسائل را درک می کنم لازم نیست توضیح بدهم. ولی اگر کسی بخواهد پیرو آن پاکان باشد رنج هم دارد و آنکس که بیشتر پیش خدا مقرب است جام بلا برایش بیشتر است. همسرم از شما می خواهم آن سفارش که به پدر و مادر نمودم رعایت کنی . مبادا عجز از خود نشان بدهی و موجب خوشحالی دشمنان اسلام شود. همسرم مسئولیت شما سنگین تر است . شما می خواهید دو فرزند مرا تربیت کنی . تربیت کردن فرزندانم هم باید از فاطمه زهرا (س) بیاموزید.
اگر شما هر روز صبح قرآن بخوانید بچه ها با این کتاب آسمانی با این وحی الهی آشنا می شوند. سعی کن طوری تربیت کنی تا راه امامان معصوم و بزرگان دین را طی کنند و راه شهدا را بپیمایند. یعنی امید شوهرت و آرزوی شوهرت این است که سلاحی که از دست او افتاده فرزندش بلند کند. یعنی بنده دوست دارم احمد بتواند این راه حق را به خوبی طی کند البته باید بهتر از خودم بشود. چون بنده فرهنگ طاغوتی داشته ام ولی این فرزند تنها با تربیت اسلامی رشد کند.

زینب باید مانند زینب قهرمان کربلا شود. جزء این انتظاری ندارم . اما اگر همسر خوبی نبوده ام تو با خوبی هایت مرا ببخش و قرض هایم را بده که زیر دین نمانم و در نماز بیشتر مرا یاد کن و اگر توانستی با نماز های خودت لااقل دو رکعت نماز قضا برایم بخوان. هر موقع دلت گرفت ، ناراخت شدید قرآن را شروع کن و بخوان و مناجات را مطالعه کن و کتاب های بزرگان دین خصوصا فاطمه زهرا و زینب کبری را مطالعه کن و اگر وقت کردی به کلاس های حزب برو و همیشه شکرگزار خداوند باش . مبادا بگویی من چه سرنوشت شومی داشتم بلکه سرنوشت شما بهترین سرنوشت است . ای بسا شوهرهای شراب خوار و قمارباز و ضد انقلاب بار می آیند که موجب شرمندگی همسرانشان می شوند.پس شما سربلندید نه شرمنده. دشمنان اسلام شرمنده هستند. اما وصیت بنده در این جا تمام نمی شود اگرچه پشت سرهم نوشته ام و دستم خسته شده است . وصیت بنده ، وصیت پیامبر (ص) به علی (ع) است. وصیت بنده ، وصیت امام علی (ع) به امام حسن است. وصیت سیدالشهدا با خانواده اش می باشد. وصیت بنده وصیت پیامبر به ابوذر است و خلاصه وصیت بنده وصیت همه ی علما و شهدا می باشد چون هدف همه ما یکی است. و آن حاکمیت الله در روی زمین و نفی تمام قدرت های پوشالی و خودسازی انسان ها برای رسیدن به لقاالله . اگر شهدا وصیت می کنند امام را تنها نگذارید یعنی حاکمیت الله را تنها نگذارید . از خدای بزرگ می خواهم به همه شما صبر جزیل عنایت کند و رهبر انقلاب امام خمینی را تا ظهور امام زمان حتی کنار امام زمان محفوظ بدارد و دشمنان اسلام را نابود سازد و همه ی شهدای اسلام را با شهدای کربلا ی حسین (ع) محشور بگرداند و بنده حقیر را ، گناهانم را بیامرزد و عاقبت همه را ختم به خیر بگرداند. به امید روزی که پرچم اسلام در سراسر جهان برافراشته بگردد و چشمان همه ی ما را به جمال امام زمان (عج) روشن سازد. مسائل مربوط به دیون و سفارشات دیگر در دفتری که در خانه دارم مراجعه شود. در ضمن داداش حیدر اگر امکان دارد وصی این جانب گردد.

ساعت 10 شب مورخه
10/5/ 62

نویسنده: مریم رضائی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نویسنده: خانواده شهید رجبی - ۱۳٩۱/۸/٢٩

بسم الله الرحمن الرحیم

پس از درود و سلام بر همه ی پیامبران از آدم تا خاتم حضرت محمد (ص) که در زندگی خود رنج ها برده تا انسان ها را به خدای یکتا آشنا سازند . آنها را از زیر بار طاغوت های زمان برهانند. و سلام و درود بر امامان معصوم و مجاهدان فی سبیل الله که در زندگی خود در ادامه راه انبیا از هیچ کوششی دریغ نکردند و یا با زهر مسموم و یا با شمشیر دشمنان به درجه رفیع شهادت رسیدند.


سلام و درود بر مهدی عزیز و نائب بر حقش خمینی بت شکن که ادامه دهنده ی راه همان پاکان تاریخ می باشند تا برقراری حاکمیت الله در جهان همه ی رنج ها را تحمل خواهند کرد. سلام و درود بر همه مردم ایثارگر و بر همه ی علما و صالحان و صدیقان و شهیدان که همواره پشتیبان پیامبران بزرگ و امامان معصوم و جانشینان بر حق آنان بوده اند.

مختصری از زندگی نامه خود را شروع می کنم گرچه این زندگی نامه در برابر زندگی نامه بزرگان دین و عاشقان راه الله نمی شود مقایسه کرد و از باب تذکر عرض می کنم. حتما زندگینامه ی بزرگان را مطالعه کنید. اما برای آن کسانی که همیشه پویای راه حق و حقیقت هستند در کنار گل های زیبای جهان آفرینش نظری به گل بوته های کوچک هم می نمایند تا بهتر لطف خدای مهربان را در همه جا درک کنند و سپاسگزار و شاکر خدای مهربان شوند . حال این شما برادران و خواهران حزب الله و این زندگی نامه بنده ضعیف خدا رضا رجبی:

بنده در سال 1331 در یک خانواده روستایی و کشاورز در روستای اناده به دنیا آمدم . پدر و مادرم نام مرا رضا گذاشتند تا راه امام هشتم علی ابن موسی الرضا را طی نمایم. تا 5 سالگی چیزی یادم نمی آید.اما از 5 الی 8 سال بودم که پدرم نماز خواندن را به من آموخت . یادم می آید که جلو می ماند و من و خواهرم را می گفت پشت سر من بمانید هرچه می گویم بگویید . پدرم در این کار آن قدر جدی بود که اگر یک شب می خواستیم در اثر تنبلی نماز نخوانیم می گفت حق شام خوردن ندارید. هر وقت غفلت می کردیم گوش ما را می گرفت و تنبیه می کرد. دیگر اینکه دادش بزرگم ولی رجبی کتاب امیر ارسلان روم را گرفته بود برایمان می خواند با وجود این که این کتاب بیشتر از جنگ ، عشق، عاشقی و تعریف از امیرارسلان بود یک جمله بنده را به خود جلب کرد ، آن اینکه امیرارسلان هر کجا قدم می گذاشت می گفت خدایا خودم را سپرده ام به تو . این جمله از این کتاب آموخته بودم. در همان زمان کودکی حتی دنبال گوسفند و بزغاله می رفتم می گفتم خدایا خودم را به تو سپرده ام. تا اینکه سن 8 سالگی مرا به مدرسه فرستادند. این دوران طی شد اما مدرسه آن روز نسبت به قرآن و نماز بی توجه بودند و اکثر معلمین آشنا به فن و روش تدریس نبودند و تنبیهات بدنی شدید بود. از دبستان که وارد اول دبیرستان شدم علاقه زیادی به دروس دینی و تاریخ و ادبیات داشتم . دلم می خواست سوم دبیرستان را که خواندم به رشته ی ادبی ثبت نام کنم ولی به علت کمبود درآمد پدرم مدیر مدرسه صلاح ندانست به شهر بروم. فقط یک رشته در دبیرستان معلم کلایه دایر بود آن هم رشته ی طبیعی بود . به ناچار رشته ی تجربی را خواندم . به علت کمبود درآمد و نداشتن بودجه ی تحصیل پدرم موافق نبود بنده ادامه تحصیل بدهم. ولی بنده در فصل تابستان به تهران رفتم و در یک شرکت ساختمانی کار کردم و پائیز در تهران در خانه ی شوهر خواهرم سکنی گزیده و در دبیرستان دهخدا ثبت نام کردم ولی با کمال تاسف شوهر خواهرم به علت فقر مالی یک حیاط دو اتاقه و یک زیر زمین و آشپزخانه بیشتر نداشت و یک اطاق را هم کرایه داده بود. و چون او کارگر زمین کشاورزی در سلمانیه تهران بود حقوق کمی می گرفت و شب از خستگی سعی می کرد زود بخوابد . من هم برای اینکه برق روشن نباشد زود می خوابیدم. در ضمن مقداری سبزی که با خود می آورد بیشتر عصرها به خواهرم کمک می کردم و در کوچه های تهران می فروختم. آن سال تجدید آوردم و عاقبت در شهریور ماه به خاطر چند نمره مردود شدم . ناگفته نماند در همان سال که به تهران رفته بودم برادر بزرگم حیدر رجبی در ژاندارمری آبادان خدمت می کرد برای مرخصی به تهران آمده بود مرا همراه گرفت به مسجد ائمه اطهار در خیابان 25 شهریور تهران برد و سفارش کرد : "ای برادر مبادا از مسجد غفلت کنی سعی کن همیشه به مسجد بروی." اگر لطف خدا شامل حالم نمی شد و برادرم را وسیله نمی کرد تا مرا به مسجد ببرد امکان داشت با وجود فقر مالی منحرف شوم . یعنی خسرالدنیا و آخره گردم یعنی هم در دنیا زیانکار و هم در آخرت. در هر حال در آنجا با بزرگان مسجد آشنا شدم از جمله حاج آقا کریمی امام جماعت آن مسجد و احمد ناطق نوری و آقای موسوی . که احمد ناطق نوری کلاس عقاید گذاشته بود و درس ضد بهائیت می داد و آقای موسوی درس قرآن. و آقای احمد ناطق نوری ما را وادار می کرد که مقاله بنویسیم و سخنرانی کنیم که بنده در این راه پیشرفت خوبی کرده بودم و در بیشتر ایام های مهم سوگواری و عیدهای اسلامی مقاله می خواندم و سخنرانی می کردم. ایشان هم به خاطر تشویق به ما جایزه می دادند.ولی با کمال تاسف شبی آقای احمد ناطق نوری به ما گفت متفرق شوید ساواک ما را تعقیب می کند. کلاس مرا در افسریه تعطیل کرده به ناچار از آن کلاس محروم شدیم. کلاس قرآن آقای موسوی دائر بود او هم برای تشویق کتاب های دکتر علی شریعتی را به ما جایزه می داد . آدم های عوام و بعضی علمای نادان که می گفتند دکتر علی شریعتی وهابی یا سنی است آن استاد گرانقدر را از ما گرفتند و از آن درس هم محروم شدیم. ولی یک چیز را خوب فهمیدم، ان اینکه رژیم پهلوی خونخوار و کثیف است. یعنی کینه آن خاندان را به دلم گرفتم و آن را هم از استادم احمد ناطق نوری آموختم . زیرا وقتی که در ده بودم آنقدر تبلیغات کرده بودند اگر کسی سوره ی ناس را می خواند شان نزول آن را پهلوی می دانستند و پهلوی را قبله ی عالم می نامیدند. ما که در روستا از همه جا بی خبر بودیم و کورکورانه اطاعت می کردیم ولی در تهران فهمیدم که شاه چقدر خیانت کار است و این مزدوران بی مزد چقدر نادانند که آن خاندان کثیف را برای مردم تمجید می کردند. گفتم سال پنجم دبیرستان به علت هایی مردود شدم چون احمد ناطق نوری مرا شناخت تابستان مرا به بیمارستان طرفه برد و در آنجا کار کنم تا پولی دربیاورم و ادامه تحصیل دهم.
چون در بیمارستان مشغول شدم پائیز هم در آنجا شب کار شدم و ماندم. شب کار می کردم و روز در دبیرستان علمیه درس می خواندم و مشکلات زیاد بود. شاید شبی بیش از سه ساعت نمی خوابیدم. بیمارستان آن روز محیط فاسدی بود. پرستارها و نرس ها نیمه برهنه بودند و نام پرستار را داشتند ولی اکثرا نسبت به مریض بی توجه بودند .

ادامه دارد...

نویسنده :مریم رضائی 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برگرفته از وبلاگ شهید رجبی که توسط خانواده محترم شهید بروز می شود.

http://shahidreza.persianblog.ir/

نظرات (۱)

۳۰ دی ۹۲ ، ۱۳:۱۹ احمد عبد الله زاده

بسم الله الرحمن الرحیم

می خواستند ایران را تسخیرکنند: امام خامنه ای

متاسفیم ازاینکه باید افشاگرشخصیتی باشیم که بیش ازسی سال عمرخود را همراه وهمرازوظاهراً همرزم وهمسنگربنیان گذارجمهوری اسلامی ایران عزیزمان گزرانده است واکنون پناه ومامن مطمئنی است برای فتنه گران وفتنه انگیزان علیه نظام مقدس جمهویری اسلامی ایران .

" آیةالله اکبرهاشمی بهرمانی رفسنجانی "

بله " آیةالله هاشمی رفسنجانی " همان کسی که درخطبه های اولین نمازجمعه تهران بعد ازرحلت امام خمینی روحی له الفداء - 5 - کلید واژه قرآنی اختصاص داده شده به اسلام ناب محمدی ازجانب حضرت امام (ره) را که آن امام بزرگوارازسالهای قبل ازپیروزی انقلاب اسلامی درمیان امت خویش رواج داده بود را خائنانه حذف نمود / واولین خیانت خود را به انقلاب واسلام ناب وخدمت خود را به غرب وغربگرایان آشکارساخت ونشان داد .

واژه های جای گزینی آیةالله هاشمی رفسنجانی که بجای کلید واژه های قرآنی امام (ره) دراولین نمازجمعه بعد ازرحلت آن حضرت مطرح گردید / بشرح زیرمیباشند .

1 -  واژه " رهبر " یا " رهبری " بجای کلید واژه قرآنی کلمه (امام)  

2 -  واژه " ملت " یا " مردم " بجای کلید واژه قرآنی کلمه (امت)

3 - واژه " توسعه " بجای کلید واژه قرآنی کلمه (عدل وعدالت)

4 - واژه " قشرآسیب پذیر" بجای کلید واژه قرآنی کلمه (مستضعفین)  

5 - واژه قدرتهای جهانی بجای کلید واژه قرآنی کلمه (مستکبرین)

آری جا سازی نمودن این - 5 - کلید واژه ها بجای - 5 - کلید واژه های قرآنی حضرت امام روحی له الفداء ؛ اولین خیانت واولین قدم " زاویه دار" علنی آیَةالله هاشمی رفسنجانی ازخط امام انقلاب واسلام ناب محمدی است که ازخود بروزداده است .

مدافعان نادان وجاهل آیةالله هاشمی رفسنجانی بدانند : خیانت ؛ جنایت وخباثتی را که ؛ سازمان مجاهدین خلق ؛ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ؛ مشارکتی ها ؛ اصلاح طلبان ؛ کارگذاران ؛ وهابیون ؛ بهائیون وابسته به اسرائیل ؛ امریکا وانگلیس ؛ با توطعه ها ؛ خانه های تیمی ؛ افراط وتفریط ؛ خشونت ؛ تند روی ؛ جنجال های خیابانی ؛ شبکه های ماهواره ای ضد انقلاب ؛ زروزور؛ تزویر؛ اسلحه ؛ ترور ؛ خنجر ؛ شمشیر ؛ قمه کشی ؛ تیغ موکت بری ؛ کشت وکشتار؛ نتوانسته بودند انجام دهند را .

آیةالله هاشمی رفسنجانی میخواست باصطلاح با پنبه سرانقلاب واسلام ناب را ببرد وسرانقلابیون را زیرآب کند که دیدیم خداوند سبحان جل جلاله چگونه جای حق نشسته واوضاع را مدیریت می فرماید وچگونه خائنان را مجازات وخاروذلیل میکند که (وَتُعِزُ مَن تَشاءِ وَتُذِلُ مَن تَشاءِ بِیَدِکَ الخَیر) عزت وذلت همه بدست خداوند متعال است / و(اِنَ رَبِکَ لَبِالمِرصادِ) بدرستیکه خداوند درکمینگاه ظالمان وستمگران است .

شرم وحیا ندارند کسانی که تا دیروزدرفتنه بزرگ سال 88 با پوشیدن وپوشاندن لباس سبزدروغین / ازافراطی ترین ها وتند روترین ها وخشن ترین های علیه انقلاب واسلام ناب ونظام مقدس بودند وپایتخت را به آتش وخون کشیدند / امروزبه انقلابیون ونیروهای حزب اللهی مسلمان پیروخط رهبرمعظم انقلاب حضرت آیةالله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء وغلامان اباعبدالله الحسین (مداحان) برچسب وکلمات افراطی یا تند رووخشن را بکارمی برند. 

اکنون این آیةالله هاشمی رفسنجانی لیدرورهبرفتنه گران 88 ی است که پس ازورود خود وقاطبه خاندان ودوستانش درفتنه بزرگ سال 88 وبه آتش وآشوب کشاندن وقتل وغارت پایتخت کشوریک ملت مظلوم دلسوخته وشریفی که به تازگی ده ها هزار" شهید " بخون خفته و 8 سال " دفاع " مقدسش را پشت سرگذاشته بود ؛ دست دردست امریکا ؛ انگلیس واسرائیل ؛ خیانت کارانه وخائنانه دشمنی خود را با اسلام ناب ونظام مقدس عزیزمان آشکاروعلنی ساخت .

ضمن اینکه این " تند روها وخشن های واقعی " فتنه گرخائن با افراط وتفریط های خود 8 ماه متوالی فتنه را ادامه دادند ومیلیارها تومان خسارت به اموال عمومی وارد نمودند وبیش از- 30 -  بسیجی مظلوم مدافع انقلاب اسلامی را شهید وکشتند وعقل وعقل گرائی را زیرسؤال بردند ؛ وعاقبت هم در روز عاشورای حسینی همان سال خباثت خود را علیه اباعبدالله الحسین وحیآت وعزاداران حسینی به نمایش گذاشتند وتمثال مبارک امام (ره) را زیرپاهای نحس و نجس اسرائیلی خود پایمال نمودند واگرامت با بصیرت وشریف وشهید پرورایران اسلامی در روز 9 دی به پا نخواسته بود وطومارسبزدروغین شان را درهم نپیچیده بود ؛ هنوزوهمچنان پشت پرده خیانت شان برنامه های عجیب وغریبی علیه ایران اسلامی داشتند ودرسرمی پروراندند که خداوند سبحان به آنها اجازه اجرای آنرا نداد .

{(شما بعداً خواهید خواند که چه توطعه بزرگی پشت فتنه سال 88 بود . این فتنه خیلی چیز مهمی بود ،  قصدشان خیلی عجیب وغریب بود ؛ دروااقع می خواستند ایران را تسخیرکنند . این کاررا شما جوانها به سامان رساندید . توی صحنه بمانید عزیزان من ! رهبرمعظم انقلاب  12/8/89)}

ما به همین دلیل تقاضا واصرارداریم که سران وعوامل اصلی فتنه بزرگ سال 88 باید توسط دستگاه قضا با قوت وشدت هرچه تمام تربازداشت محاکمه وطبق فرمان اللهی مجازات شوند .

که قرآن کریم می فرماید .:  

(والفتنة اشد من القتل) فتنه گری و فتنه انگیزی ازقتل وکشتن انسانها بدتراست . 

(واقتلوهم حتی لا تکون فتنه) بکشید فتنه گران را تا فتنه ای باقی نماند .

(واقتلوهم حیث ثقفتموهم) فتنه گران را هرکجا یافتید بکشید .

صدق الله علی العظیم . :

(همچنین علی ابن ابیطالب (ع) میفرمایند)  چشم فتنه را باید ازحدقه درآورد .

وبه دلیل همین فتنه گریها وافراط وتفریط ها بود که شورای محترم نگهبان قانون اساسی ؛ شجاعانه ؛ قهرمانانه ؛ حکیمانه عادلانه وبا مصلحت اندیشی دقیق وبجای خود صلاحیت آیةالله اکبرهاشمی رفسنجانی را برای کاندیداتوری دوره یازدهم ریاست جمهوری تائید نکرد وبرای همیشه مهربطلان برپیشانی ایشان کوبیده شد / که(مثل اللذین حملوالتوراة ثم لم یحملوها کمثل اللحماریحمل اسفارا) " کسانیکه سنگینی وگرانی علم ودانش اللهی (توراة) را با حود حمل وبردوش میکشند گاهی چونان الاغند که کتاب خدا را برپشت خود حمل میکنند ولی چیزی ازمحتوای آن نمی فهمند ونمیدانند "

واینک این آیةالله هاشمی رفسنجانی است که مانند یک کشتی بزرگ درهم شکسته ازطوفانی سهمگین {فتنه بزرگ سال 88}  درحال غرق شدن است ویقیناً همه اشیاء ریزودرشتی که پیرامون خود دارد ویا دوراوجمع گردیده را به قهقرا خواهد کشانید وهمان بهترکه عبدالله پادشاه عربستان { مرد شماره یک وهابیون ودشمن شماره یک شیعه اورا برادرخویش میخواند} .

لیکن خداوند سبحان جل جلاله بسیار؛ الرحم الراحمین ؛ رئوف ؛ غفور، بخشنده ومهربان است ؛

لذا است که امام امت حضرت آیةالله العظمی امام خامنه ای روحی له الفداء ؛ راه توبه ونجاة وبرگشت را به فتنه گران نشان دادند .

پروردگارا مگردلهای آنان را مهرفرموده باشی ؟!

پس چرا برنمی گردند ؟!

چرا توبه نمی کنند ؟!

چرا به دامان اسلام پناه نمی آورند ؟!

مبادا خدایا بمیرند ودرهای توبه ازپیش رووازپشت سرشان بسته شود ؟؟!!

خدایا تا کی قراراست زنده بمانیم وزنده بمانند ؟!

تکبروخود پسندی دربرابر" خدا " اسلام ناب " قرآن " انقلاب " امامت " و " امت " تا کی؟؟؟!!!

خدایا شاهد باش " امام " و "امت " تونیزشاهد هستند " که ما بارها برادرعزیزورئیس جمهورمحترم خود جناب دکترروحانی عزیزرا دلسوزانه نصیحت کرده ومی کنیم که هرچه سریعترازآیةالله هاشمی رفسنجانی وقاطبه خاندان ودوستان فتنه گرایشان وهمچنان ازبرادران خاتمی ؛ موسوی وکروبی که همه ازسران فتنه بزرگ سال 88 میباشند وهمچنان حاظربه توبه علنی درپیشگاه امت وامام خویش نیستند / فاصله بگیرد تا خدای نکرده آسیبی به ایشان ودولت مطبوع ایشان وارد نگردد .

من آنچه شرط بلاغ است با تومیگویم

توخواه پند گیرو خواه ملال

عبدالله زاده

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی