بَشیراً و نَذیراً

وَ هو الفَتّاحُ العَلیمُ

بَشیراً و نَذیراً

وَ هو الفَتّاحُ العَلیمُ

بَشیراً و نَذیراً

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته، خوش آمدید
بنده از سال 1386 با پارسی بلاگ وارد دنیای
مجازی شدم و اکنون هم با بلاگ مشغول تاثیر
گذاری بر دنیای حقیقی هستم!

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
آخرین نظرات

باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۱، ۰۱:۵۰ ق.ظ
باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم

ز آغاز عهدی کرده ام کین جان فدای شه کنم
بشکسته بادا پشتِ جان گر عهد و پیمان بشکنم

من نشکنم جز جور را یا ظالم بد غور را
گر ذرّه ای دارد نمک گبرم اگر آن بشکنم

چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم
گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم

خوان کرم گسترده ای مهمان خویشم برده ای
گوشم چرا مالی اگر من گوشه نان بشکنم

از شمس تبریزی اگر باده رسد مستم کند
من لاابالی وار خود استون کیوان بشکنم

نمی دانستم، مانده بودم چی پست کنم برای شما بعد از تعطیلات و برگشت از مسافرت نوروز؛
تا اینکه غزل های شمس تبریزی را از قفسه کتاب برداشتم که با حروفچینی زیبای نستعلیق به زیور تبع آراسته شده، و گشودم و بعد از دو سه غزل به این غزل شورانگیز جلال الدین محمد بلخی رسیدم. و بنده چند بیتی را انتخاب کردم. از هفده بیت، شش بیت! 
چون آخر شبه هر چقدر به ذهن خسته فشار بیارم کمتر به نتیجه می رسم!
فقط چند عکس که با دوربین کانن G7 گرفتم، به عنوان گزارش سفرم به روستای زیبای ما:
منظر روستای پررود از جانب شمال:

این عکس را هم خودم با گوشی از خودم گرفتم:
ادامه را در ادامه مطلب مشاهده فرمایید
منظر پررود از مقابل:

منظر پررود و امامزاده کنعان ع از جنوب :

محل سکونت قبل از زلزله سال شصت و نه پررود:

پایداری خانه های خشت و گلی روستای پررود 
بیست سال پس از زلزله شصت و نه رودبار:

نورافشانی خورشید بر بجار و شالیزار ماه بعد،
این عکس با گوشی سونی اریکسون S500i گرفته شد:

نمونه ای از سفره عید، برای دید و بازدید:

چون دیر رسیده بودم باید تنها با خانواده به دیدن اقوام می رفتم،
در پررود چندین سالی رسم شده که همه باهم جمع می شوند
و از اول روستا شروع می کنند به عید دیدن! و در یک روز تمام می کنند
البته اول از خانواده شهدا و نوعید داران شروع می کنند:

امامزاده کنعان ع در پررود
السّلام علیک یا کنعان بن سلیمان بن علی بن الحسین زین العابدین ع



دعوت شدیم از طرف پسر خاله های پدرم به روستای امامزاده هارون ع
جهت ولیمه مشرف شدن به حج عمره، توفیقی شد و چند دقیقه صحبت کردم،
امامزاده هارون در کنار رود شاهرود و امامزاده افضل در روستای تلاتر
و امامزاده کنعان در روستای پررود، با هم برادر هستند،
السلام علیک یا هارون ابن سلیمان بن علی بن الحسین زین العابدین ع:

بازی کودکان هم جای بسی تامل دارد، در کنار تنور نان،
دخترم نفیسه سمت راست در کنار مهسا خواهر زاده ام:

و
مادری دارم بهتر از برگ درخت
و خدایی که در این نزدیکی است ...

به همراه پدر و مادر و دیگر افراد خانواده رفتم روستای تلاتر
 هفت هشت کیلومتر بالاتر از پررود
برای دیدن عمو و دایی و خاله و عمه های مادر،
اینجا هم خانه دایی هست که چراغ رو بغل کرده که گرمش کنه، ساکن مشهده:

خانه دایی تو باغشان است، صبح که شد رفتم تو باغ برای چیدن گلمشین - گل بنفشه:

اینقد چیدم!

شکلات خوری رو با اجازه! خالی کردم بردم تو باغ،
گلمشین ها رو ریختم توش مثل زعفران!




با زمینه دشداشه! پیرهن بلند طلبگی:



روز سیزدهم عید نوروز، روز طبیعت:

با گوشی:

سر سفره روز آخر عید در کنار پدر زحمت کش:


خواهر زاده ام در بغل و کنارم، عکس از دختر دوم ابتدایی من:

کوچه باغِ باغ ما که ما تو عکسای بالا توش بودیم!!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۱/۱۴
داود نوروزی

نظرات (۱)

به به
شما که بردپیت رو گذاشتین تو جیبتون
پاسخ:
سلام و ادب اگه اینجوره و به این نتیجه رسیدین که برد پیتِ درپیت را من بنده گذاشتم تو جیب مبارکمون! که از این حرفتان هم چندشم می شود؛ وظیفه شماست که مرا به ... ولی معرفی نمایید!! :) شاید یه نفرم از ینکی هدایت کردیم!! خدا رو چی دیدید ... توفیق مزید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی